معرفی کتاب ملاقات در فکه زندگینامه شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی)
کتاب ملاقات در فکه زندگینامه شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) نوشته سعید علامیان، از خاطرات دوران کودکی شهید باقری آغاز شده و بعد از آن به پیروزی انقلاب و در نهایت به حضور حسن باقری به عنوان یکی از اصلیترین و تأثیرگذارترین فرماندهان در جبهههای جنگ میپردازد.
غلامحسین افشردی، مشهور به حسن باقری، نخستین روز مهرماه ۱۳۵۹، با آغاز جنگ، وارد خوزستان شد و ۲۸ ماه عمر خود را در میدانهای جنگ گذراند. او در این مدت نه چندان طولانی، به جایگاهی رسید که اطلاعات، طراحی و نیز اجرای عملیاتهای کوچک و بزرگ به او متکی شد.
حسن باقری هنگام شهادت، در سن بیست و هفت سالگی، جانشین نیروی زمینی سپاه و در ردیف فرماندهان رده اول جنگ بود. او پس از دو ماه حضور در جنگ، در سن ۲۴ سالگی، چنان شهرتی پیدا کرده بود که نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع، اعضای عالی رتبه آن شورا و مقامهای بلند پایه نظامی به او به دید کسی نگاه میکردند که آگاه به دقیقترین اطلاعات است و میتواند راهکار ارائه دهد.
در بخشی از کتاب ملاقات در فکه میخوانید:
غلامحسین افشردی در خیابان خراسان پشت مسجد صدریه زندگی میکرد. به خانۀ آنها میرفتم. دو اتاق پایین و یک اتاق بالا داشتند، طبقۀ بالا را با زحمت درست کرده بودند. مرفه نبودند، فقیر هم نبودند. مادر بزرگوارش بیشترین سهم را در شخصیت او دارد. زندگی آنها غیر از پدرش که کارمندی متوسط بود، با خیاطیها و زحمت مادرش اداره میشد. حداقل ماهی یکبار، ده نفر به خانهشان میرفتیم، شام میخوردیم و میخوابیدیم. نمیدانستیم وضع مالیشان خوب نیست، به روی ما نمیآوردند. بچه شهرستانی بودم و آن جا بخشی از زندگیام شده بود. این مادر روی دوستان پسرش حساس بود. اگر خوب بودند با آغوش باز برخورد میکرد و به شخصیت پسر با تحویل گرفتن دوستانش احترام میگذاشت.
- پیشگفتار
- اول: کودک شلوغ
- دوم: پایان کودکی
- سوم: تحصیل ناتمام
- چهارم: روایت پیروزی
- پنجم: خبرنگار پرماجرا
- ششم: تولد حسن باقری
- هفتم: جنگ آب
- هشتم: اتاق نقشه
- نهم: رکن دو و بیست دقیقه!
- دهم: عملیات ناکام
- یازدهم: خروج از بنبست
- دوازدهم: ورود به صحنه فرماندهی
- سیزدهم: خواستگاری جنگی!
- چهاردهم: تحول بزرگ در جنگ
- پانزدهم: کلید قلعه طریقالقدس
- شانزدهم: نبرد چزابه
- هفدهم: فتح بزرگ
- هجدهم: روز باشکوه
- نوزدهم: طعم شکست
- بیستم: بازگشت پیروزی
- بیست و یکم: نگران آینده جنگ
- بیست و دوم: ملاقات در فکه
تصاویر